درس هشتم: حجر اسماعیل
حجر، خانه اسماعیل
دفن شدگان در حجر اسماعیل
1 ـ مطّلب بن عبدمناف در حجر اسماعیل
2 ـ عبدالمطلب در حجر اسماعیل

درس سوم: ابراهیم خلیل(علیه السلام) مؤسس اُمّ القرای اسلامی محمّد تقی رهبر چنانکه قرآن به صراحت بیان می کند، کعبه نخستین خانه ای است که در روی زمین برای مردم بنا شده است; } اِنَّ أَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً{.(1) وه

درس سوم:

ابراهيم خليل(عليه السلام)

مؤسس اُمّ القراي اسلامي

محمّد تقي رهبر

چنانكه قرآن به صراحت بيان مي كند، كعبه نخستين خانه اي است كه در روي زمين براي مردم بنا شده است; } اِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً{.(1)

وهمانگونه كه از روايات استفاده مي شود: آدم ابو البشر پس از هبوط، به تأسيس اين خانه پرداخته است. ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) چنين نقل مي كند:

اِنَّ آدَمَ هُوَ الَّذي بَني الْبَيْتَ وَ وَضَعَ أَساسَه، وَ أَوَّلُ مَنْ كَساهُ الشَّعْرَ، وَ أَوَّلُ مَنْ حَجَّ إلَيهِ .(2)

آدم نخستين كسي بود كه شالوده خانه كعبه را نهاد و آن را ساخت و نخستين كسي كه بود كه پوشش پشمين بر آن پوشانيد و اولين كس بود كه به سوي آن حج گزارد.

بنابراين، بنيانگذار اوّليه كعبه; يعني خانه مردم، حضرت آدم(عليه السلام) است وكسي جز خدا نمي داند كه پس از آدم و در طول قرن ها و دوران پيامبرانِ سلف، براين خانه چه گذشته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران: 961

2 ـ من لايحضره الفقيه، ج2، ص 157 ، اعلمي بيروت.



37


است.(1) اما آنچه مسلم است، روزي كه ابراهيم خليل به سرزمين اُمّ القري گام نهاد، آثار و
بقاياي بناي كعبه را خاك و سنگ و رمل بيابان پوشانيده بود و در اطراف آن حتّي يك خانه و يك ساكن وجود نداشته و شايد به دليل نبودن آب و آباداني، حتي يك پرنده در آن ديار پرواز نمي كرد.

در چنين وضعيّتي حضرت ابراهيم كه از طرف خداوند كعبه، مأموريت يافته بود تا مدينه فاضله توحيد را در آن سرزمينِ خشك و واديِ لَم يَزْرع بنيان گذارد، بدانجا گام نهاد و براي تأسيس اُمّ القرايِ اسلامي پيشگام شد.(2)

بدين منظور و براي پي ريزيِ نسل جديد، به امر خدا همسر خود هاجر و فرزندش اسماعيل را در آن وادي سوزان، سُكني داد تا خيمه توحيد را سرِ پا كنند و علم توحيد را افراشته دارند و او چنين كرد; } وَاِذْ  بَوَّأْنا لإبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيتِ{.(3)

نقش بارز حضرت ابراهيم، تأسيس اُمّ القري، بر اساس مكتب توحيد و مفاهيم الهي است و بناي كعبه به عنوان كانون پرستش يكتا معبود، نقش نمادين را در اين ميان ايفا  مي كند.

از اين رو ابراهيم در نيايش خود به خدا چنين مي گويد:

} رَبَّنا إنّي أسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ{.(4)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ چنانكه از برخي روايات استفاده مي شود دو هزار سال قبل از آدم، فرشتگان به تأسيس خانه كعبه پرداخته اند و آن را طواف نموده اند. من لايحضره الفقيه، ج2، ص44 و 45 از امام صادق (عليه السلام).

ازرقي نيز اين روايت را از امام باقر(عليه السلام) نقل كرده است. اخبار مكه، ص32 ، ازرقي مي افزايد: اين خانه اوّل به وسيله فرشتگان بنا شد و سپس به دست آدم و آنگاه شيث و بعد ابراهيم تا نوبت به جُرهم رسيد و آنگاه قصيّ بن كلاب جدّ چهارم پيامبر(صلي الله عليه وآله) و بعد به دست قريش و بعد به دست عبدالله بن زبير و سپس حَجّاج در عصر مروان، به نوبت، تجديد بنا گرديده است. اخبار مكه، ص31 و 32

2 ـ برحسب نقل، نوزده قرن قبل ازميلاد مسيح (سال1892 ق . م.) بناي كعبه به دست حضرت ابراهيم صورت گرفته است.

3 ـ حج : 26

4 ـ ابراهيم : 37



38


بار خدايا! من از فرزندانم كساني را در اين وادي لم يزرع در كنار خانه محترم تو اسكان دادم، تا نماز را بپا دارند، پس دلهايي را از مردم به سوي آنها متوجه گردان و از نعمتها روزي ده، باشد كه تو را سپاس گويند.

اگر به آيات حج وبناي كعبه و نقش ابراهيم و اسماعيل در تأسيس اُمّ القري و تشكيل نسل جديد كه در سوره هاي متعدد قرآن آمده است، تأمل كنيم، خواهيم ديد كه در همان مراحل نخستين هسته مركزي جامعه توحيدي واركان مدينه فاضله اسلامي بطور كامل و جامع تبيين شده و در كلام حضرت ابراهيم(عليه السلام)بدان اشارت رفته است.

از جمله در آيه 126 سوره بقره چنين آمده است:

} وَإذْ قالَ إبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدَاً آمِنَاً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهمْ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ...{(1)

و آنگاه كه ابراهيم گفت: بار خدايا! اين سرزمين را شهري امن قرار ده و ساكنانش را، آنانكه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، از ثمرات روزي ده...

و در سوره ابراهيم آمده است:

} وَإذْ قالَ إبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ آمِنَاً وَ اجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أنْ نَعْبُدَ الاَْصْنامَ...{.(2)

اركان جامعه توحيدي كه در اين آيات بدان اشارت رفته، عبارتند از:

1 ـ آبادي و عمران.

2 ـ امنيت عمومي.

3 ـ اقتصاد سالم.

4 ـ پيوستگي عواطف انساني و آرامش دل ها.(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 126

2 ـ ابراهيم : 37

3 ـ نكـ : مقاله آيت الله جوادي آملي، فصلنامه ميقات حج شماره 10 ص 14 به بعد.



39


در خصوص ركن اول مي گويد: } ...رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدَاً...{بلد; يعني شهر و اين هنگامي است كه گروهي از انسان ها گرد آيند و زندگي اجتماعي را برگزينند و با تشريك مساعي و تبادل افكار و كار و كوشش، شهر يا قريه اي را پديد آورند.

يكي از بنيادهاي زندگيِ اجتماعي، جغرافياي شهري است كه شهر نشيني و مشاركت اجتماعي در آن شكل مي گيرد.

مي دانيم كه وقتي ابراهيم به اين ديار آمد، جز واديِ لَمْ يزرع پيرامون خانه، چيزي نبود و او با بناي كعبه، سنگ هاي اوليه زندگي شهري را پايه گذاري كرد.

ـ و اما در خصوص امنيت عمومي، واژه آمِن كه در هر دو آيه آمده مؤدّي اين مفهوم است; زيرا زندگي اجتماعي آنگاه انساني و سالم و بدون آسيب است كه در آن امنيت حاكم باشد و واضح است كه امنيت جز در پرتو ايمان و اخلاق و حاكميت قانون و حق و عدل ميسّر نخواهد بود.

به علاوه آن كه قرآن كريم سرزمين مكه و حرم را منطقه امن قرار داده و بر اين ركن بنيادين تأكيد فرموده است: } ...وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً...{.(1)

و دعاي ابراهيم نسبت به ركن سوّم; يعني اقتصاد سالم اشاره دارد: } وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ{. همچنانكه قرآن كريم در آيات ديگر نيز بدان توجه داده است:

} ... أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْء...{.(2)

آيا حرم امني را كه هرگونه نعمتي به سوي آن سرازير مي شود، در اختيار آنان قرار نداديم؟

و در خصوص مطلب چهارم; يعني: پيوستگي عواطف انساني و آرامش دل ه آيه كريمه: } فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إلَيْهِم{بيانگر اين است كه در مدينه فاضله اسلامي، آنچه روح زندگي اجتماعي را تشكيل مي دهد پيوند دلها و گرايش قلبها به يكديگر است كه در پرتو عطوفت و رحمت، جامعه اي آباد از عواطف انساني و مهر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران : 97

2 ـ قصص : 57



40


و محبت را پديد مي آورد و روابط اجتماعي را پايدار مي سازد. چه، در غير اين صورت
روابط قابل اعتماد نيست و بديهي است كه ارتباط قلبي انسان ها جز در پرتو ايمان به خداي يگانه و نفي هرگونه شرك و تعدّد خدايان، تحقق نمي يابد و اين تنها براي مؤمنان; يعني بخشي از انسان ها تحقّق پذير است، به همين دليل در آيه كريمه آمده:
} اَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ...{ چه، واژه مِن تبعيض را افاده مي كند.

و شايد از آيه فوق اين نكته نيز به دست آيد كه اين گروه از مردم به مثابه قلب براي جامعه اند و جامعه اي كه ايمان ندارد قلب انساني ندارد.

محور اصلي اركان; حكومت و رهبري و بالأخره هسته مركزي جامعه توحيدي، امامت و رهبري و حكومت عدل الهي است كه در سايه آن اركان، مدنيّت اُمّ القراي اسلامي شكل مي گيرد و پابرجا مي ماند.

اين هسته مركزي و نقطه محوري نيز در دعاي حضرت ابراهيم(عليه السلام) مورد توجه قرار گرفته، آنجا كه از خداوند مي خواهد، پيامبري را براي ساكنان اُمّ القري برانگيزد كه آيات الهي را بر آنان فرو خوانَد و كتاب و حكمت بياموزد و از آلودگي هاي اخلاقي، پاكسازي و تزكيه كند: } رَبَّنا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ اِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ{.(1)

مدينه فاضله، انسان هايي را مي طلبد كه:

در بخشهاي اخلاقي پرهيزكار و وارسته باشند، مسائل خانوادگي و حقوق متقابل پدر و مادر و فرزند را رعايت كنند.

در مسائل اجتماعي ، امنيت ملي و آزادي و برادري و برابري و مانند آن را تأمين نمايند.

در مسائل سياسي از استبداد، استعمار و استثمار بپرهيزند.

بنابر اين مدينه اي فاضله است كه جامع همه اين شؤون باشد... و اگر جامعه اي بخواهد مدينه فاضله اي بسازد، به يقين بدون داشتن حكومت امكان پذير نخواهد بود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 129



41


وحكومت، زماني فاضله است كه از يكسو حاكمي آگاه، وارسته، مدير ومدبّر در رأس آن قرار گيرد واداره امورش را عهده دار باشد و از سوي ديگر مردمي آگاه ومطيع، امّت آن باشند. نه امام بدون امّتِ آگاه، توان تأسيس مدينه فاضله را دارد ونه امّت آگاه بدون امام.

ابراهيم خليل(عليه السلام) معمار و مهندس تمدّن، نقشه مدينه فاضله را بر اساس چهار ركن ويك هسته مركزي تنظيم نمود و آن را از خداوند تعالي مسألت كرد.

اركان چهارگانه عبارتند از: آبادي و عمران ، امنيت ، اقتصاد سالم ، عواطف و  آرامش دلها.

اگر در سرزميني امنيت نباشد آزادي از آن رخت برمي بندد و اگر اقتصاد سالم نباشد معلوم است كه فرهنگ ساكنان آن پايين و پست شده و مسائل اخلاقي مراعات نمي شود و حتي با نبودن يكي از اين سه، زمينه كوچ فراهم مي شود. هيچ عاقلي حاضر نيست در شهري كه فاقد اين اركان تمدّن است زندگي كند.

علي بن ابي طالب(عليه السلام) فرمود:

لَيْسَ بَلَدٌ بأحَقَّ بِكَ مِنْ بَلَد، خَيْرُ الْبِلادِ ما حَمَلَكَ .(1)

بهترين شهرها جايي است كه توان رشد آدمي را تأمين كند. آري معمار تمدّن، ابراهيم خليل(عليه السلام) اين چهار اصل را براي تأسيس اُمّ القري لازم وضروري دانستند.

محور اصلي وقطبي، كه اين چهار ركن در مدار او مي گردند، آن عنصري است كه باعث مي شود تا يك سرزمين امن گردد و اقتصاد سالم داشته باشد. آزادي مردم تأمين ودل هايشان در آنجا بيارامد، حكومتي است كه در سايه وحي و رهبري انسان كامل (معصوم) شكل يابد، حكومتي است كه در سايه يك سياستمدار دين منشِ مدير، مدبّر و آگاه با تدوين قانون بر اساس رهنمودهاي آسماني تشكيل شده باشد.

ابراهيم(عليه السلام) اين معنا و عنصر را به عنوان ركن پنجم در رديف اركان چهارگانه نياورد، بلكه آن را عنصر اصلي و محور مي داند و اركان چهارگانه را در اطراف آن طـواف مي دهد; } رَبَّنا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً...{. اينجاست كه بايد گفت كار پيامبران تأسيس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغة / حكمت شماره 442



42


حكومت است; حكومتي كه در رأس آن رهبري الهي باشد تا هم آيات الهي را بر مردم تلاوت كند و هم مردم را به معارف غيب آشنا سازد، هم حكمت هاي آسماني را فراسوي مردم نصب كند و هم به فكر تهذيب و تربيت و تزكيه امّت باشد. (1)

مكه در جغرافياي جهان

نقش محوري كعبه در وحدت امّت مسلمان و موقعيت شهر مكه و حرم و مركزيّت آن در جغرافياي معنوي جهان اسلام، شايان توجه است.

چنانكه مي دانيم، هر كشوري عاصمه و مركزي دارد كه ديگر نقاط كشور را زير پوشش حكومت مركزي قرار مي دهد. اين مركز بگونه اي انتخاب مي شود كه ارتباط و دسترسي به آن براي همه مردم علي السويه ميسّر باشد.

و از آنجا كه حكومت اسلامي بر پايه توحيد، در قلمرو كشورهاي بدون مرز است، انتخاب مكـه معظمه به عنوان اُمّ القراي جهـان اسلام و كعبه به عنـوان نماد وحـدت امّت و تمركز حكومت الهي و نقطه جمع يك صدفه واتفاق نبوده بلكه يك گزينش حساب شده زيبا و ظريفي است كه به لحاظ موقعيت مكاني وجغرافياي خاص صورت گرفته است.

به عبارت ديگر: مكه و ديگر شعائر ومشاعر حج، همچون ميقات ها، عرفات، مشعر، منا و خانه كعبه، در نقطه اي از زمين قرار دارند كه علاه بر قداست و ريشه تاريخي شان، دسترسي به آنها براي مردم جهان آسان تر از هر نقطه ديگر ميسّر مي گردد; از قاره آسيا و آفريقا گرفته، كه بيشترين جمعيت اسلامي را در خود جاي داده، تا اروپا و آمريكا و استراليا و شبه قاره هند و ... كه عمده جمعيت انساني را در بر دارد.

بدين ترتيب مكه مركز است و به تعبير دقيق قرآني اُمّ القُري و مادرِ همه شهرها است و ديگر مناطق زمين را بدين خاطر مي توان اطراف و حوالي آن ناميد كه گستره آن تا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بر گرفته از مقاله آيت الله جوادي آملي، ابراهيم خليل مؤسس اُمّ القري ، ميقات حج شماره 10، ص14 تا 18 با تلخيص، در ضمن به مباحث ما، در اين مجموعه، با عنوان امامت و حج توجه شود.



43


كرانه هاي اقيانوس هاي غير قابل سكونت ادامه دارد.

قرآن كريم با اشاره به اين نكته مي فرمايد:

} ... وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَي وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لاَ رَيْبَ فِيهِ ...{(1)

و بدينسان قرآن را با زبان عربي بر تو وحي نموديم تا مادر شهرها و كساني را كه در پيرامون آنند، انذار كني و از روز جمع (يعني قيامت)، كه ترديدي در آن نيست، بيم دهي.

چنانكه ملاحظه مي كنيم، مكه را اُمّ القري; يعني مادر شهرها خوانده و ديگر اماكن را حوالي و اطراف آن ناميده است.

افزون بر اين، با عنايت بدانچه در روايات دَحْو الأرض آمده: جايگاه كعبه و سرزمين مكه نخستين نقطه اي است كه در كره خاك آفريده شده و آنگاه اين نقطه گسترش يافته تا ربع مسكون زمين براي بشر مهيا گرديده است.

برخي روايات نيز به موقعيت جغرافيايي مكه و مركزيّت آن، به شيوه اي مشروح تر اشاره دارد; از جمله پيامبر خدا مي فرمايد:

كعبه از آن جهت كعبه ناميده شده كه در وسط زمين قرار دارد ; سُمِّيتِ الْكَعْبَةُ كَعْبَةً لأنَّها فِي وَسَط الاَْرْضِ .(2)

و نيز مرحوم صدوق روايت ديگري را از ائمه معصوم نقل كرده كه آن روايت اين است:

وَوُضِعَ الْبَيْتُ فِي وَسَط الاَْرْضِ لأَنَّهُ الْمَوْضِعُ الَّذِي مِنْ تَحْتِهِ دُحِيَتِ الاَْرْضُ، وَلِيَكُونَ الْغَرَضُ لأهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ فِي ذلِكَ سَواءً .(3)

خانه كعبه در وسط زمين نهاده شد; زيرا آنجا مكاني است كه زمين گسترش يافته،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شوري : 7

2 ـ من لايحضره الفقيه، ج2، ص124

3 ـ همان. اين مضمون از طرف اهل سنت در كتب تاريخ و جوامع حديث نيز روايت شده است.



44


و  بدين منظور كه براي مردم شرق و غرب بطور يكسان قابل دسترسي باشد.

نظريه دانشمندان جغرافيا

هر گاه به اطلس عمومي جهان بنگريم، موقعيت مركزي مكه نسبت به قاره هاي عالم جلب نظر مي كند. اما مطلب از بُعد علمي نيز قابل بررسي است.

نگارنده در صدد آن بود كه دلايل علمي اين موضوع را نيز از ديد دانشمندان جغرافيا و محاسبات دقيق تر در خطوط عرضي و طولي كره زمين به دست آورد. خوشبختانه در اين جستجو به مقاله اي برخوردم كه يكي از دانشمندان مصري تهيه كرده و با تصوير و نقشه هاي متعدد و محاسبات علمي، آن را به بررسي نهاده است.

دكتر حسين كمال الدين احمد ابراهيم كه رييس بخش هندسه مدني در دانشكده مهندسي دانشگاه رياض و استاد دانشگاه هاي قاهره و بغداد است، و صاحب تأليفات و مقالات متعدد علمي مي باشد، بامشورت و همكاريِ جمعي از دانشمندان مصري و غير مصري، طي تحقيق وسيع علمي و فني در مشخص كردن جهت قبله براي مردم جهان اثبات كرد، كه مكه در وسط ربع مسكون كره زمين قرار دارد.

وي در مقدمه مقاله اش مي نويسد: شايان ذكر است كه من پس از آن كه خطوط اوليه اين بحث را ترسيم كردم و جايگاه قاره هاي زمين را بر آن به تصوير كشيدم، به اين نتيجه رسيدم كه شهر مكه مركز دايره اي است كه از همه قاره هاي جهان مي گذرد; به عبارت ديگر قسمت خشكي زمين به صورت منظم در پيرامون كعبه توزيع شده است و بدينسان مكه را مي توان مركز بخش خشكي زمين دانست و خداوند بزرگ راست فرمود كه:

} وَكَذلِكَ أوْحَيْنا اِلَيْكَ قُرآناً عَرَبِياً لِتُنْذِرَ اُمَّ القُري وَمَنْ حَوْلَها{.(1)

آري، خداوند مكه را برگزيد تا مقرّ خانه محترم او باشد و رسالت آسماني از آنجا نشأت گيرد; زيرا مكه مركز دايره است و چنين موقعيتي ايجاب مي كند كه كانون دعوتي باشد كه همه جهان را در برگيرد و با همه ملّتها سخن بگويد و آن دعوت خاتم انبيا است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : به مقاله : اسقاط الكرة الأرضية بالنسبة لمكّة المكرّمة . مجلة البحوث الإسلامية شماره2، مورخه 1395 هـ . مقاله 50 صفحه است.



45


كه براي عموم بشريت مبعوث شده است.

مكه سرچشمه فيوضات براي تشنه كامان حقيقت و كعبه علم هدايت براي سالكان الي الله است. علاوه بر اين، آنها كه به يك آيين جهانشمول عقيده دارند، بايد يك مركز همگاني وجود داشته باشد تا از دور و نزديك در آن مركز گرد آيند و مسائل ديني، علمي، عملي و مشكلات اجتماعي، سياسي، اقتصادي و نظامي خود را مطرح كنند و براي صيانت از تهاجم بيگانگان، به مشورت و تبادل نظر و تشريك مساعي بپردازند.

به همين دليل است كه خداوند سبحان كعبه را} مَثابَةً لِلنّاسِ وَأمْناً{ ناميد. مثابه يعني مرجع و ملج و جايي كه مردم بدان پناه برند و بدانجا باز گشت كنند و در پرتو حريم امن آن به مصالح خود بينديشند.

ميقات زماني و مكاني حج:

يكي از مسائل شايان ذكر در مباحث اجتماعي ـ سياسي حج، نقش محوري زمان و مكان در تكوين و تشكيل امت واحد اسلامي است. از لحاظ مكاني چنانكه ديديم مكه و كعبه مركز عالم و محور ربع مسكون است، اما از لحاظ زماني، ماه ها و روزهايي براي مراسم عبادي ـ سياسي حج برگزيده شد كه تابع تقويم هاي سنتي و محلي كشورها نيست، بلكه ماه ها و روزهاي قمري ملاك عمل است كه چون با گردش ماه و سيرقمر تعيين مي شود، محاسبه آن سهل تر و روزها و شبهاي آن براي همگان ملموس تر است.

اصولاً در همه احكام و شرايع كه قيد زماني دارد; مانند روزه، حج، محاسبات مالي، سنّ تكليف، عِدّه و غيره، همين ماه و سال قمري به رسميت شناخته شده و ملاك عمل قرار مي گيرد:

} إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّموَاتِ وَالاَْرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ...{.(1)

عدد ماه ها نزد خدا دوازده است كه از آغاز آفرينش آسمان ها و زمين در كتاب خدا به ثبت رسيده كه از آنها چهار ماه حرام است، اين است دين استوار... .


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ توبه : 36



46


قرآن كريم با اشاره به اين مطلب كه تغيير چهره قمر (ماه) از هِلال تا هِلالِ ديگر، يك تقويم طبيعي برگرفته از نظام تكويني براي مردم است تا قراردادهاي خود را براساس آن تنظيم كنند و در شناخت زمان حج، آن را شاخص قرار دهند، چنين مي فرمايد:

} يَسْأَلُونَكَ عَنِ الاَْهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ...{.(1)

در باره هلال هاي ماه ها از تو مي پرسند، بگو آنها بيانگر اوقات براي مردم و تعيين كننده موسم حج است.

و در جاي ديگر، با تصريح به ويژگي زماني واين كه ماه هاي معيّني براي مراسم حج تعيين شده است، مي فرمايد:

} اَلْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدالَ فِي الْحَجِّ{.(2)

زمان حج، ماه هاي معيني است پس هركس در اين ماه ها حج گزارد، از سخن زشت و فسق و جدال بپرهيزد.

ماه هاي حج عبارتند از: شوال ، ذي قعده و ذي حجه و احرام حج جز در اين سه ماه جايز نيست. آنچه در جاهليت معمول بوده كه بر حسب مصلحت ماه هاي حرام را تقديم مي داشتند و يا به تأخير مي انداختند و از آن به نسيء تعبير مي شد، در اسلام مردود است و قرآن آن را ازدياد در كفر دانسته است: } إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ...{.(3)پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) نيز در حجة الوداع بر اين مطلب تأكيد كرد و فرمود:

يا اَيُّها النّاسُ إنَّ الزَّمانَ قَدْ استَدارَ كَهَيئته يَوْمَ خَلَقَ اللهُ السَّماوات وَالاَْرْض فَلا شَهْرَ ينُسأ، وَلا عِدَةَ تخطا وَاِنَّ الْحَجَّ فِي ذِي الْحِجَّةِ اِلي يَوْم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 189

2 ـ بقره : 197

3 ـ نكـ : مجمع البيان، ج1، ص525; تفسير قرطبي، ج2، ص405 و...



47


الْقِيامَةِ .(1)

مردم! زمان به شكل نخستين; يعني روزي كه خداوند آسمان و زمين را آفريد، بازگشت، بنابراين، نه در ماه تغييري است و نه در عدد تحوّلي، و تا قيامت حج در ذيحجه خواهد بود.

مرحوم علامه طباطبايي در ذيل تفسير آيه:} الْحَجُّ أشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ{ مي نويسد: كلمه حج در اين آيه سه بار تكرار شده است و كاربرد اسم ظاهر به جاي ضمير مشتمل بر لطف ايجاز است و مقصود از حج در نوبت اول، زمان حج است و نوبت دوم، نفس عملِ حج است و نوبت سوم، زمان و مكان آن (2) يعني:

اوّلاًـ حج تنها در اين ماه ها بايد انجام شود و جز در اينها جايز نيست.

ثانياًـ كسي كه در اين ماه ها به احرام عمره و حج محرم شد، واجب است حج و عمره خود را تمام كند.

ثالثاًـ در زمان و مكان حج رفث و فسوق و جدال حرام است. (تفسير اين سه واژه را در موارد ديگر مقال آورده ايم) و در آيه ديگر به روزهاي معين نيز اشاره شده كه حاجيان به ذكر و دعا و انجام فرائض مي پردازند:

} لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسمَ اللهِ فِي أيّام مَعْلُومات{.(3)

مسلمانان به حج بيايند و شاهد منافعي باشند كه براي آنها منظور شده است و در ايام معين خدا را ياد كنند و به ذكر و نيايش با او بپردازند.

اين ايام، همان ايام مخصوص ذي حجه است كه اعمال حج در آن صورت مي پذيرد.(4)

اين ايام و ديگر مواقيت زماني حج نيز طبق افق مكه و سرزمين وحي است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص402; تفسير رازي، ج5، ص166; ازرقي، اخبار مكه، ج1، ص186

2 ـ الميزان، ج2، ص79

3 ـ حج : 27

4 ـ در برخي روايات آمده كه مقصود روز عيد قربان و ايام تشريق است.



48


و بنابراين در زمان مخصوص و تعيين شده حج، هيچ چيز ديگر ملاك عمل نيست. از اين رو جمع حج گزاران هر چند در كشور خود عباداتشان را براساس تقويم قمري منطبق با افق كشورشان انجام مي دهند اما چون به حج آمدند بايد همه براساس يك تقويم و در زمان معين مناسك خود را انجام دهند تا اين عبادت جهانشمول، باآهنگ واحد صورت پذيرد و ناهمگوني درآن رخنه نكند و چنانكه در مناسك حج نيز آمده عمل اهل بلد و مردم مكه براي كليه حج گزاران حجت شرعي است كه بايد براساس آن عمل شود تا هيچگونه اختلافي مشاهده نگردد.

راز معنوي كعبه

و بايد به اينها افزود راز معنوي كعبه را، خانه كعبه از آن جهت كه به خداوند نسبت دارد و صاحب خانه آن را بَيْتي (1) ناميده، از قداستي بي مانند برخوردار است. كعبه چنانكه در روايت آمده، محاذي بيت المعمور ; يعني مطاف فرشتگان است، كعبه را از آن جهت كعبه گويند كه مكعب و مربع است; همانند بيت المعمور و بيت المعمور مربع است به موازات عرش كه آن نيز مربع است; زيرا كلماتي كه توحيد و اسلام برآن بنيان شده تسبيحات اربع است:

سبحانَ الله و الحمدُ للهِ و لا إلهَ إلاّ اللهُ و اللهُ أكبرُ .(2)

اما جالب است كه با وصف مربع بودنِ كعبه، طواف به صورت دايره انجام مي شود و نمازگزاران هر جا كه باشند، از مسجدالحرام گرفته تا اقصي نقاط جهان، به شكل دايره به سوي آن نماز مي خوانند; دايره اي كه نقطه مركزي اش (كعبه) دل هاي بيش از يك ميليارد مسلمان جهان را به سوي خود جذب مي كند و طواف كنندگان در طول دهر پروانه وار برگرد اين شمع جمع در چرخش بوده و خواهند بود. و اين به مفهوم مركزيت كعبه و محور بودن آن در حركت جمع امت مسلمان است و بدين ترتيب همه عوامل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 125

2 ـ برگرفته از تفسير مجمع البيان، ج1، ص382 ذيل آيه 125 سوره بقره.


درس هشتم:

حجر اسماعيل

محمد امين پوراميني

حجر، خانه اسماعيل

اين مكان با راهنمايي جبرئيل امين، محل نزول ابراهيم خليل، همسرش هاجر و كودك شيرخواره اش اسماعيل(عليهم السلام) شد و به امر خداوند، خانه و مأواي اسماعيل و مادرش گرديد.

براساس روايت شيخ كليني(رحمه الله) از حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) پس از ولادت اسماعيل، ابراهيم وي و مادرش را سوار بر الاغ كرد و در حالي كه مقداري آب و غذا بهمراه خود داشتند، با راهنمايي جبرئيل حركت كردند، آنگاه كه به جايگاه فعلي حجر رسيدند، محل كعبه به صورت تپه اي كوچك و تلّي از خاك سرخ و مملوّ از كلوخ بود. ابراهيم روي بجانب جبرئيل كرده، پرسيد: آيا بدينجا مأموريت يافته اي؟! پاسخ شنيد: آري.(1) بدينسان اينجا خانه اسماعيل شد، پيش از آن كه نام حجر به خود گيرد، و از اين روست كه از آن به بيت اسماعيل نيز ياد شده است(2).


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الكافي (الفروع) ج 4، ص 201، ح 1

2 ـ در روايت مفضل بن عمر از امام صادق(عليه السلام) آمده است: الحجر بيت اسماعيل ; يعني حجر خانه اسماعيل است. الكافي ،ج 4، ص 201، ح 14



119


دفن شدگان در حجر اسماعيل:

1 ـ گروهي از پيامبران(عليهم السلام)

در آخر روايتي كه شيخ كليني(قدس سره) به سندش از معاوية بن عمار، از حضرت امام صادق(عليه السلام)درباره حجر اسماعيل نقل كرده، چنين آورده است:

...فيه قبورُ الأنبياء ;(1) در ميان آن قبور پيامبران است.

از پيامبراني كه احتمال دفنشان در حجر اسماعيل داده شده، حضرت هود(عليه السلام)است.

اگر چه نظرات ديگري در اين باره وجود دارد.(2)

2 ـ مادر اسماعيل

اسماعيل مادر زجر ديده خود را در بيت خود دفن كرد و به خاطر شدت علاقه اي كه به او داشت، قبر مادر را بگونه اي ساخت كه زير پاي مردم واقع نگردد. امام صادق(عليه السلام)فرموده است:

إنّ إسماعيل دفن اُمَّهُ في الحِجْرِ وجَعله عالياً، وجعل عليها حائطا لئلاّ يوطَأ قبرُه .(3)

بسياري از تاريخنگاران; از جمله ابن هشام در سيره خود تصريح به دفن مادر اسماعيل در حجر كرده اند.(4)

بر حسب نقل ابن سعد، اسماعيل به هنگام مرگ مادر، جواني بيست ساله بود و مادرش در سن نود سالگي وفات يافت.(5)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ح 15 ـ اين تعبير در مستطرفات سرائر، ج 3، ص 562، وقصص الأنبياء راوندي، ص 115، ح 115 و وسائل الشيعه، ج 9، ص 430، ح 6 (به نقل از شيخ صدوق) نيز ديده مي شود.

2 ـ بحار الانوار، ج11، ص360

3 ـ علل الشرائع، ج 1، ص 37، باب 34، ح 1 ـ از او بحارالانوار، ج 12، ص 104،ح 13

4 ـ السيرة النبويه، ج 1، ص 6

5 ـ الطبقات الكبري، ج 1، ص 52



120


3 ـ اسماعيل

دفن اسماعيل در حجر، مشهور و بلكه از مسلّمات تاريخ است.

امام صادق(عليه السلام) همچنين فرموده اند:

الحِجْرُ بيتُ إسماعيلَ وفيهِ قبرُ هاجِرَ و قبرُ إسماعيلَ (1)

حجر خانه اسماعيل است و در آن قبر هاجر و قبر اسماعيل قرار دارد.

و نيز فرموده است:

...وَتوفّي إسماعيل بعده و هو ابن ثلاثين و مائةِ سنة، فدفن في الحِجْر مع أُمّه .(2) اسماعيل بعد از او (ابراهيم) در سن يكصد و سي سالگي وفات يافت و در جوار مادرش در حجر دفن شد.

ابن سعد از اسحاق بن عبدالله بن ابي فروه نقل مي كند كه قبر هيچ يك از پيامبران به جز سه تن از آنان، دانسته نيست:

1 ـ قبر اسماعيل كه در زير ناودان (حجر) ما بين ركن و بيت است.

2 ـ قبر هود.

3 ـ قبر رسول خدا(صلي الله عليه وآله).(3)

گرچه حصر اين نقل، خالي از اشكال نيست، ولي بر اساس آن معلوم مي شود كه اسماعيل از پيامبران انگشت شماري است كه موقعيت قبر او مشخص و معلوم است.

از طيبي در شرح مشكوة، در مورد جواز خواندن نماز در كنار قبور صلحا، بخاطر برخورداري از عنايت الهي چنين استدلالي نقل شده است:

ألا يَري أنّ مرقد إسماعيل في الحِجْر في المسجد الحرام والصلاةُ فيه أفضل .(4) مگر ملاحظه نمي شود كه قبر اسماعيل در حجر داخل مسجد الحرام است،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الكافي، الفروع، ج 4، ص 210، ح 14

2 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 431، ح 8; جامع احاديث الشيعه ج 10 ، ص 26، ح 48.

3 ـ الطبقات الكبري، ج 1، ص 52

4 ـ بحار الانوار، ج 82، ص 56.



121


و نماز در آن برتر از جاي ديگر است.

سنّ اسماعيل را يكصد و بيست(1)، يكصد و سي(2) و يكصد و سي و هفت سال(3)گفته اند.

4 ـ دختران اسماعيل

تني چند از دختران اسماعيل(عليه السلام) از جمله كساني هستند كه در حجر اسماعيل به خاك سپرده شده اند.

شيخ كليني از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده است:

فَدُفِنَ في الحِجْرِ ممّا يلي الركنَ الثالثَ عذاري بناتِ إسماعيل .(4)

در حجر، نزديك ركن سوم (غربي) تني چند از دختران اسماعيل دفن شده اند.

1 ـ مطّلب بن عبد مناف در حجر اسماعيل

مطلب بن عبدمناف عموي عبدالمطلب جدّ بزرگوار پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)و برادر هاشم (پدر عبدالمطلب) است.

نام عبدالمطلب شيبه بوده و وجه نامگذاري وي را اينگونه آورده اند كه: چون به هنگام ولادت مقداري موي سفيد برسر داشته، نام او را شيبه نهادند(5). مادر عبدالمطلب زني از اشراف مدينه بنام سلمي دختر عمرو بن زيد بن لبيد بن خداش بن عامر بن غانم ابن عدي بن النجار مي باشد.

برخي از تاريخ نويسان آورده اند كه هاشم بن عبد مناف هنگامي كه در يك سفر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحارالانوار، ج 12، ص 113 (بنقل از كمال الدين) ـ اثبات الوصيه 35 ـ اين قول، مختار علامه مجلسي است.

2 ـ علل الشرائع، ج 1، ص 38، از او بحار الانوار ج 12، ص 79 ،ح 8 ـ قصص الأنبياء (راوندي)، ص 113، ح 112; شفاء الغرام، ج 2 ،ص 14 (بنقل از ابن اسحاق).

3 ـ مروج الذهب (چاپ بيروت)، ج 1، ص 75.

4 ـ الكافي (الفروع)، ج 4، ص 210، ح 15، از او وسائل الشيعه ج 9، ص 430، ح 4; بحارالانوار، ج 12، ص 118، ح 57; الوافي، ج 2، جزء 8، ص 28; مجمع البحرين،ج 3، ص 260

5 ـ الطبقات الكبري، ج 1، ص 79



122


تجاري به مدينه آمده بود با سلمي ازدواج كرد، ثمره اين ازدواج فرزندي شد كه نام او را شيبه گذاردند.

ابن هشام مي نويسد كه هاشم فرزند خود را نزد همسرش در مدينه گذارد(1)، ولي يعقوبي مي نگارد: هنگامي كه هاشم قصد خروج به سوي شام را داشت، همسرش سلمي و فرزندش عبدالمطّلب را به مدينه برد، تا در طي مدت سفر در نزد پدر و خويشانش بسر برد(2). هاشم در اين سفر در غزه بيمار شد، و سرانجام همانجا وفات يافت، و در آن ديار دفن گرديد(3).

پس از فوت هاشم فرزند او شيبه در نزد مادر خود در مدينه باقي ماند، تا آنگاه كه به سن بلوغ رسيد. آثار بزرگي و نجابت در رفتار و كردار او نمايان بود.

يعقوبي مي نويسد: عده اي از نوجوانان مدينه مشغول مسابقه تيراندازي بودند و مردي از قبيله تهامه كه صحنه را تحت نظر گرفته بود، نوجواني را در ميان ايشان ديد كه در تيراندازي بسيار ماهر است و تيرهايش به خطا نمي رود و به هنگام برخورد تير به هدف، مي گفت: منم فرزند هاشم، منم پور سيّد بطحاء! مرد تهامه اي كه از قدرت و توانايي و برجستگي و سخن شيواي اين نوجوان به وجد و شعف آمده بود، سراغ وي رفته و گفت: پسر! تو كيستي؟ نوجوان گفت: منم شيبه، فرزند هاشم، فرزند عبد مناف(4) او وقتي از حسب و نسب جوان مطلع شد به او گفت: خداوند در وجود تو بركت قرار دهد، و مانند تو را در بين ما بيفزايد.(5) مجلسي آن مرد را از بني حارث بن عبد مناف دانسته است كه: ابن سعد نام وي را ثابت بن منذر بن حرام پدر حسان بن ثابت (شاعر معروف) معرفي مي كند.(6)

طبق نقل يعقوبي، آن مرد به مكه آمده، بي درنگ سراغ مطلب بن عبدمناف ، كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ السيرة النبويه، ج 1، ص 145

2 ـ تاريخ اليعقوبي، ج 1، ص 244

3 ـ الطبقات الكبري، ج 1، ص 79

4 ـ تاريخ اليعقوبي، ج 1، ص 244

5 ـ بحار الانوار، ج 15، ص 122

6 ـ الطبقات الكبري، ج 1، ص 82



123


داخل حجر اسماعيل نشسته بود، رفت و تمام آنچه را كه در مدينه ديده بود نقل نمود. مطّلب گفت: به خدا سوگند كه از او غافل شدم، به خانه خود بازنخواهم گشت تا آنگاه كه وي را به مكه باز آورم، و از همان جا به سمت مدينه حركت كرد و توانست كه فرزند برادر خويش را با عزّت هر چه تمامتر به مكه آورد.(1)

ابن هشام مي نويسد: هنگام ورود به مكه، مطّلب سوار بر شتر بود، و فرزند برادر در پشت سر او قرار داشت. قريش كه از ماجرا بي خبر بودند، وقتي كه صحنه را ديدند فكر كردند كه مطلب بنده اي را خريداري كرده است، لذا گفتند:

عبدٌ، المُطَّلِبُ ابتاعَهُ !

اين جوان بنده اي است كه مطلب او را خريده است!

در اين هنگام مطلب فرياد برآورد: واي بر شما، همانا كه او فرزند برادرم هاشم است، من او را از مدينه به اينجا آورده ام. و براي همين است كه فرزند هاشم به عبدالمطّلب شهرت يافت(2).

2 ـ عبدالمطلب در حجر اسماعيل

الف ـ رؤياي صادق عبدالمطلب درباره چاه زمزم در حجر اسماعيل

ابن اسحاق به نقل از حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(عليه السلام) درباره چگونگي حفر مجدّد چاه زمزم چنين آورده است:

عبدالمطلب در داخل حجر، حين استراحت به خواب رفته بود كه در عالم رؤيا ديد هاتفي به او گفت: برخيز و بره را حفر كن، عبدالمطلب پرسيد: بره چيست؟ در پاسخ چيزي نشنيد. فرداي آن روز عبدالمطلب به حجر باز آمد و مجدداً در عالم خواب ديد كسي به وي چنين مي گويد: مضنونه را حفر كن، پرسيد مضنونه كجا است؟ پاسخي نداد و رفت. در روز سوم نيز به ميان حجر آمد و باز در عالم رؤيا كسي را ديد كه به وي
مي گويد: طيبه را حفر كن، پرسيد: طيبه چيست؟ جوابي نداد و رفت و سرانجام روز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاريخ اليعقوبي، ج 1، ص 245; بحارالانوار، ج 15، ص 122

2 ـ السيرة النبويه، ج 1، ص 145



124


چهارم به حجر آمد و در ميان آن به خواب رفت، در آن حال ديد كسي نزدش آمده، به وي مي گويد: زمزم را حفر كن. پرسيد: زمزم كجاست؟ پاسخ شنيد: جايي است كه هيچگاه آب آن تمام نمي شود و كسي به قعر آن نمي تواند برسد، آنگاه موقعيت زمزم را نيز نشان عبدالمطلب داد.

عبدالمطلب از خواب برخاست و بي درنگ سراغ موقعيت نشان داده رفت و مشغول حفر آن نقطه شد، تا آنگاه كه به آب رسيد.(1)

اين چاه به هنگام خروج قبيله جرهم از مكه، توسط آنها پرشده بود(2) وبعدها آثار آن بكلّي از ميان رفت و هيچ كس از موقعيت آن خبر نداشت تا آنگاه كه با عنايت حضرت سبحان توسط عبدالمطلب كشف گرديد.

ب ـ رؤياي صادق عبدالمطلب در رابطه با پيامبر(صلي الله عليه وآله) در حجر اسماعيل

از حضرت ابوطالب به نقل از پدر بزرگوارش عبدالمطلب چنين آمده است: در ميان حجر به خواب رفته بودم، خوابي عجيب ديدم كه در اثر آن ترس وجودم را فرا گرفت. از جا برخاسته، به منظور فهم تفسير و تعبير آن، سراغ كاهنه قريش رفتم، رنگ چهره ام عوض شده بود، او كه حالتم را مشاهده كرد، گفت: سرور عرب را چه شده است كه او را پريشان چهره مي بينم؟! آيا امري ناگوار واقع شده است؟

گفتم: آري، خوابي را در حجر ديده ام كه مرا دگرگون ساخته است. ديدم كه درخت مانندي بر كمرم روييده شده كه بلندي آن به آسمان و شاخه هايش شرق و غرب را فرا گرفته است. از ميان آن نوري را مشاهده كردم كه بسيار قوي بود; هفتاد برابر نور خورشيد، و ديدم كه عرب و عجم در برابر آن به سجده افتاده اند و بر نور آن همچنان افزوده مي شد، آنگاه عده اي از قريش را ديدم كه مي خواهند آن را قطع كنند، كه ناگاه جواني زيبارو و پاكيزه لباس، در برابر ايشان قد علم كرد و كمر آنان را شكست و چشمهايشان را از حدقه بيرون آورد...


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سيرة ابن اسحاق، ص 24; همچنين: السيرة النبويه، ج 1، ص 150; البداية و النهايه، ج 2،ص 303

2 ـ السيرة النبويه، ج 1، ص 116



125


وقتي كه تمام خواب را براي او بازگو كردم رنگ چهره او نيز عوض شد وگفت: اگر مطلب چنان است كه مي گويي، بدان كه از نسل تو فرزندي بوجود خواهد آمد كه حكومتش شرق و غرب عالم را فراگيرد و او پيامبر در بين مردم خواهد بود.

ابو طالب كه بعد از بعثت پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) اين قضيه را نقل مي كرد گفت: به خدا سوگند كه آن درخت عبارت از ابوالقاسم امين (محمد بن عبدالله)(صلي الله عليه وآله)است(1)، و ما نيز مي افزاييم كه آن جوان زيباروي پاكيزه لباس مدافع از حريم رسالت، عبارت از فرزند برومند او علي بن ابي طالب(عليه السلام) است كه درباره اش در دعاي شريف ندبه مي خوانيم: قَدْ وَتَرَ فيهِ صَنادِيدَ العَرَبِ، وقَتَلَ أبطالَهُم، و ناوَشَ ذؤبانَهُمْ فأوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أحقاداً بَدْرِيّة وخَيْبَرِيّة وَحُنَيْنِيَّة وَغيرَهُنَّ... .(2)

ج ـ جايگاه مخصوص عبدالمطلب در حجر اسماعيل

عباس فرزند عبدالمطلب نقل كرده كه عبدالمطلب داراي قدي بسيار بلند و رشيد بود و صورتي بسيار زيبا داشت، به طوري كه كسي به پايه او نمي رسيد. هر كس كه او را مي ديد، شيفته وي مي گشت. براي او در حجر محلي بود كه تنها براي وي فرش مي شد و هيچ كس با او در روي آن فرش نمي نشست. ديگر شخصيتهاي قريش، هر يك بحسب موقعيت و شخصيت خود به ترتيب در اطراف جايگاه او مي نشستند. روزي كه عبدالمطلب در جاي خود نشسته بود و ديگران اطراف او را گرفته بودند، كه رسول خدا، در حالي كه كودكي خردسال بود و تازه به راه افتاده بود، آمد تا در كنار پدر بزرگش روي فرش بنشيند، اطرافيان او را كشيدند، به گريه افتاد، عبدالمطلب كه در آن هنگام بينايي خود را از دست داده بود، وقتي كه صداي گريه نواده خود را شنيد گفت: فرزندم را چه شده است كه گريه مي كند؟

گفتند: او مي خواست با شما روي فرش بنشيند، كه ديگران مانع شدند!.

عبدالمطلب گفت: بگذاريد بيايد و مانع او نشويد، اميد دارم كه او آنچنان بزرگي و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ امالي صدوق، ص 216، مجلس 24، ح 1; از او بحار الانوار، ج 15، ص 254، ح 7

2 ـ فرازي از دعاي معروف ندبه.



126


شرافت يابد كه هيچ عربي بدان حد نرسد.(1)

3 ـ ابو طالب در حجر اسماعيل

ابوطالب از چهره هاي درخشان و همچون فرزندش (علي(عليه السلام)) مظلوم تاريخ است. او به هنگام تنهايي و بي كسي پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)، يار و مدافع او و آيين وي بود و سيل تهمتها و دشنامها را از آن روز تا به امروز تحمّل كرده است.

حضرت امام باقر(عليه السلام) فرموده است كه ابو طالب در حال اسلام و ايمان از دنيا رفت و سروده او در ديوان شعرش دلالت بر ايمان وي دارد. همچنين سرپرستي و سپس ياري او از پيامبر و ابراز محبت نسبت به او و دشمني با دشمنان و دوستي با دوستدارانش وتصديق و اقرار به آنچه كه از جانب خدايش بصورت وحي بر او نازل شد و فرمان به اسلام آوردن دو فرزندش علي وجعفر و ايمان آوردن ايشان به آنچه كه وي مردم را بدان فرا مي خواند و اقرار به اين كه او بهترين مردم است و مردم را به حق و راه و روش مستقيم فرا مي خواند و اين كه او پيامبر از جانب پروردگار جهانيان است و... همه، دلالت بركمال ايمان ابوطالب دارند(2).

اين شخصيت ارزنده خاطراتي جالب و تكان دهنده در رابطه با دفاع از پيامبر(صلي الله عليه وآله) از خود بيادگار گذاشته است كه به چند مورد آن در رابطه با محور بحث ـ حجر اسماعيل ـ اشاره مي شود:

الف ـ حضور ابوطالب با پيامبر(صلي الله عليه وآله)در حجر اسماعيل

عده اي از قريش به منظور انجام پرسش و آزمايش پيامبر، به نزد ايشان در حجر اسماعيل آمدند، در حالي كه ابوطالب در كنار پيامبر بود. از آنجا كه محور اين قضيه پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) است، آن را در جاي خود تحت عنوان پيامبر اسلام در حجر اسماعيل خواهيم آورد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه، ج 1، ص 314

2 ـ الحجة علي الذاهب الي تكفير ابي طالب، ص 162



127


ب ـ رؤياهاي صادق ابوطالب در حجر اسماعيل

ابن شهراشوب به نقل از كتاب مولد اميرالمؤمنين از ابن بابويه آورده است كه: ابوطالب در حجر به خواب رفته بود، در عالم رؤيا مي بيند كه دري از آسمان به روي او گشوده شد و از آن نوري نازل گرديد و وجود او را فرا گرفت. ابوطالب از خواب بيدار شد و جهت تعبير آن، نزد راهب جُحفه رفت و آنچه را كه ديده بود بازگو نمود، راهب پس از شنيدن آن، اين اشعار را گفت:

أبْشِرْ أباطالبَ عنْ قليلِ *** بالوَلَدِ الحَلاحِلِ النَّبيلِ

يا لَقريش فاسمَعوا تأويلي *** هذانِ نورانِ علي سبيلِ

كمثلِ موسي و أخيهِ السُّؤْلِ

مضمون اين ابيات تعبير. خواب ابوطالب است كه به وي بشارت ولادت فرزندي آقا، شجاع و ياري فداكار براي پيامبر آخر الزمان(صلي الله عليه وآله) مي دهد.

ابوطالب به سوي كعبه بازگشت و در حالي كه به طواف مشغول شده بود، اين اشعار را گفت:

اَطُوْفُ للإلهِ حولَ البيتِ *** أدعوكَ بالرغبةِ محيي المَيْتِ

بأن تريني السِّبطَ قبلَ الموتِ *** أغرّ نوراً يا عظيم الصّوتِ

مُنْصَلِتاً بِقتلِ أهلِ الجِبْتِ *** وَكُلِّ مَن دانَ بِيومِ السَّبتِ

آنگاه به حجر آمد و باز در آن آرميد، در عالم خواب مشاهده كرد كه لباسي از ياقوت و پيراهني بسيار زيبا بر تن كرده است و در آن حال كسي به وي مي گويد: ابوطالب! چشمهايت روشن باد و دستهايت پيروز و ديدارت نيكو. فرزندي ارجمند و بسيار برومند به تو عنايت شده است، گرچه حسودان را ناخوش آيد.

ابوطالب كه به وجد وشعف آمده بود و از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيد، از خواب بيدار شد و به طواف كعبه پرداخت، در حالي كه مي گفت:



128


أدْعوكَ رَبَّ البيتِ والطوافِ *** والوَلَدِ المحبوِّ بالعَفافِ

تُعينَني بالمِنَنِ اللِّطافِ *** دُعاءَ عبد بالذُّنُوبِ وافِ

و سيّدِ السّاداتِ و الأشرافِ

مضمون اين اشعار درباره اين لطف و عنايت ويژه اي است كه از ناحيه ايزد متعال شامل حال ابوطالب شده است و مناجات آن بزرگوار با خداوند متعال و درخواست استمرار اين عنايات و اعتراف به بندگي است.

ابوطالب باز به حجر آمد، اين بار عبدمناف را در خواب ديد كه به او گفت: چرا با دختر اسد ازدواج نمي كني؟

ابو طالب پس از اين رؤيا به خواستگاري فاطمه بنت اسد رفت و سرانجام اين ازدواج با بركت صورت گرفت، آنگاه به طواف بيت آمد و اشعاري را سرود كه مضمون آن چنين است:

تعبير خواب مطابق با واقع شد و من هيچ شكي در اين مطلب ندارم، اي خداي كعبه و تعهّد، من از تو مي خواهم خواسته بنده اي خالص و فقير، كه به من آن فرزند شجاع موعود را عنايت كني، تا اين كه براي پيامبري كه خواهد آمد يار و ياور باشد... .(1)

ديري نيانجاميد كه علي وليد كعبه شد، و رابطه علي با كعبه شگفت آفرين است; بشارت ولادتش در جوار كعبه ، ولادتش در درون كعبه و سرانجام خود بت شكن كعبه و در نهايت شهادتش در مسجد و رو به سمت كعبه.

ج ـ احتجاج ابوطالب با مشركين در حجر اسماعيل

علامه مجلسي(رحمه الله) به نقل از خرائج راوندي مي نويسد: بني هاشم حدود سه سال در شعب ابوطالب، زندگاني بسيار سخت و توأم با رنج و گرسنگي سپري كردند كه در آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ المناقب، ج 2، ص 245 و از او بحارالانوار، ج 38، ص 47 ـ و نيز: منية الراغب في ايمان ابي طالب، ص 117از دارالسلام حاجي نوري، ج 1، ص 119



129


مدت، ابوطالب و خديجه تمام اموالشان را خرج كردند. روزي پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) به ابوطالب خبر مهمّي را مي رساند كه با اراده الهي بيانيه مشركين توسط موريانه خورده شده و از آن چيزي بجز اسم الله باقي نمانده است. پس از اين خبر، تمامي بني هاشم از شعب بيرون آمدند. قريشيان گفتند كه فشار گرسنگي آنان را مجبور ساخت كه از شعب بيرون آيند.

بزرگان قريش براي بررسي ماجرا در حجر اسماعيل گردهم آمدند، ابوطالب در جلسه حاضر بود، آنان رو به ابوطالب كرده، گفتند: الآن وقت آن فرا رسيده است كه قضيه خويشاوندانت را فيصله دهي (كنايه از اين كه الآن دوران ضعف آنان فرا رسيده و بايد از ادعاي خود در مورد رسالت پيامبر(صلي الله عليه وآله) و اعلان دين جديد و مبارزه با بتان، دست بردارند وبايد ابوطالب در اين جريان پا در مياني كند).

ابوطالب گفت: خبري براي شما دارم، برخيزيد و صحيفه خودتان را به نزد من بياوريد، اميد است كه بواسطه آن بين ما و شما مصالحه اي صورت پذيرد.

مشركين اين پيشنهاد را پذيرفتند، صحيفه قبلا در كعبه بود و بخاطر ترس از دستبرد، مكان آن را تغيير داده و در نزد ام ابي جهل قرار داده بودند، آنان كساني را براي آوردن صحيفه به نزد وي فرستادند و ايشان صحيفه را در حالي كه مهرهاي قريش بر آن زده شده بود و به اصطلاح مهر و موم شده بود، آورده و در مقابل آنان قرار دادند.

ابو طالب گفت: شما در مورد اين صحيفه حرفي نداريد؟

گفتند: خير.

ابوطالب گفت: پسر برادرم به من خبر داده است ـ و او هيچ گاه خلاف واقع سخن نمي گويد ـ كه خداوند به موريانه مأموريت داده است كه اين صحيفه را بخورد، و موريانه آن را خورده است و از آن جز نام الله چيزي باقي نمانده است، (ما اين صحيفه را مي گشاييم) اگر مطلب چنان باشد شما ديگر دست از ظلم و تعدّي نسبت به ما برداريد و گرنه ما او را به شما وا مي گذاريم.

مشركين وقتي كه اين پيشنهاد را شنيدند استقبال كرده و يكصدا فرياد برآوردند اي ابوطالب، انصاف بخرج دادي.

صحيفه را باز كردند، آنان با ناباوري تمام، آن را همانگونه يافتند كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)



130


خبر داده بود. در اين هنگام مسلمانان يكصدا تكبير گفتند، و رنگ چهره مشركين از غم و اندوه بكلّي عوض شد.(1)

4 ـ توطئه هاي دشمن عليه پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) در حجر اسماعيل

چندين نقشه و توطئه حساب شده به ضدّ رسول خدا(صلي الله عليه وآله) قبل و بعد از هجرت، در حجر اسماعيل طراحي شد كه با خواست و مشيت الهي همگي آنها، ناكام ماند كه نمونه هايي از آ ن ذكر مي گردد:

الف ـ توطئه قتل پيامبر(صلي الله عليه وآله)

ابن شهراشوب از ابن عباس نقل مي كند: قريش در حجر اسماعيل گِرد آمدند و با سوگند به خدايان خود; لات و عزّي و منات با يكديگر عهد و پيمان بستند كه همه با هم يكي شوند و رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را بكشند.

فاطمه زهرا(عليها السلام) كه در آن هنگام كودكي خردسال بود، از ماجرا آگاه گرديد و گريه كنان بر پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) وارد شد و گفته مشركين را براي پدر نقل كرد، رسول خدا(صلي الله عليه وآله)فرمود: دخترم! قدري آب برايم بياور تا وضو بسازم.

رسول خدا(صلي الله عليه وآله) وضو گرفت و به سوي مسجد الحرام حركت كرد، قريش وقتي نگاهشان به چهره پيامبر(صلي الله عليه وآله) افتاد، نگاهي به هم كرده و با اشاره به ايشان گفتند: او آمد، همگي سرهاي خود را پايين انداختند، آنقدر كه چانه ها به سينه رسيد!

پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) نزديك آمد و مشتي خاك از روي زمين برداشت و به طرف آنان پرتاب كرد و فرمود: شاهت الوجوه ; زشت باد رويتان! ، و سرانجام تمام كساني كه خاك بر صورت آنان پاشيده شد در روز جنگ بدر به هلاكت افتادند.(2)

ب ـ بدگويي از پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)

ابن هشام از عبدالله بن عمرو بن عاص نقل مي كند: روزي در مجلس اشراف قريش داخل حجر اسماعيل نشسته بودم كه سخن از پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) به ميان آمد، شنيدم كه گفتند:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحارالانوار، ج 19، ص 16، ح 8

2 ـ المناقب، ج 1، ص 71، از او بحارالانوار، ج 18، ص 60



131


ما آن صبر و تحمّلي را كه درباره او كرديم تاكنون در مورد هيچ چيز نداشته ايم. او خرمندان ما را نادان شمرد، پدران ما را دشنام داد، كيش و آيين ما را فاسد دانست، در بين ما تفرقه افكند و خدايان ما را سب نمود، و ما بر همه اين موارد، از خود صبر زيادي نشان داده ايم.

در اين هنگام بود كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)به طرف كعبه آمد، ابتدا استلام ركن نمود و سپس به طواف مشغول شد. هنگامي كه او از برابر آنها در حين طواف گذشت، آنان لب به بدگويي او گشودند، آثار ناراحتي را در صورت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)مشاهده كردم. اين قضيه در هر دور از طواف تكرار شد، تا نوبت به طواف سوم رسيد، آنجا بود كه ديگر پيامبر از طواف باز ايستاد و رو به آنها كرده، فرمود:

أَتَسْمَعُونَ يا قُرَيْشُ، اَما وَالّذي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَدْ جِئْتُكُمْ بِالذَّبْحِ .

آيا گوش فرا مي دهيد اي قريش؟!، قسم به آن كسي كه جانم در دست اوست، هلاكت شما به دست من واقع خواهد شد!

وقتي كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) اين گفته را مي فرمود، تمام صداها در سينه ها حبس شده بود. هيچ كس نتوانست پاسخي بگويد، بلكه به عكس، آن كسي كه بدترين كلمات را در تحريك قريش عليه پيامبر زده بود، خود در مقام عذرخواهي برآمد.(1)

ج ـ طرح ترور پيامبر(صلي الله عليه وآله) پس از جنگ بدر

واقدي مي نويسد: پس از جنگ بدر و هلاكت اشراف قريش، عمير بن وهب بن عمير به مسجد الحرام آمد و در كنار صفوان بن اميه در حجر اسماعيل نشست. عمير كسي است كه پيش از هجرت در مكه، به آزار پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) و مسلمانان مشغول بود و در جنگ بدر فرزندش وهب بن عمير به اسارت (مسلمانان) درآمد، اشراف قريش قضاياي جنگ بدر را با يكديگر مطرح كردند.

صفوان گفت: ديگر زندگي پس از كشته هاي ما لطفي ندارد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ السيرة النبويه، ج 1، ص 309



132


عمير گفت: راست گفتي! اگر من قرض و ترس از آينده اهل و عيال خود نداشتم، محمد را مي كشتم!، چون من فرزندي اسير دارم، لذا بهانه اي براي رفتن به مدينه مي توانم داشته باشم.

صفوان گفت: من قرض تو را پرداخت مي كنم و همان گونه كه متكفل اداره زندگاني خانواده ام هستم عهده دار اداره اهل و عيال تو نيز خواهم بود.

عمير گفت: حال كه چنين است اين ماجرا را با كسي در ميان نگذار. (كه اين راز تا انجام مراد، پوشيده بماند).

عمير شمشير خود را تيز كرد و بدان زهرآلود و مكه را به قصد مدينه ترك گفت. هنگامي كه به مدينه رسيد، مسلمانان نسبت به وي مشكوك شدند، لذا او را دستگير كرده و به نزد پيامبرخدا آوردند.(1)

رسول خدا(صلي الله عليه وآله) پس از مقدماتي به او فرمود: براي چه به مدينه آمده اي؟

گفت: آمده ام تا سفارش فرزند اسيرم را بنمايم!

پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: پس چرا اين شمشير را به گردن آويخته اي؟

گفت: رويش سياه باد كه هيچ گاه به كارم نيامده است! پس از ورود به مدينه فراموش كردم كه آن را از خود دور سازم! من كاري ديگر دارم!

پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: راست بگو! به چه منظوري به مدينه آمده اي؟

گفت: مطلب همان است كه گفتم.

رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: آن شرطي را كه تو با صفوان بن اميه در حجر كردي چه بود؟!

عمير كه سخت ترسيده و شگفت زده شده بود پرسيد: كدامين شرط؟

حضرت فرمود: تو متعهد شدي كه مرا به قتل رساني و در عوض او عهده دار پرداخت قرض و اداره زندگاني اهل و عيالت باشد! خداوند حافظ و نگهدار من است.

عمير گفت: شهادت مي دهم كه تو رسول خدا و راستگو هستي و شهادت مي دهم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ برحسب نقل بحارالانوار، خود او به نزد پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) آمد.



133


كه هيچ معبودي جز خداي يگانه (الله) وجود ندارد، ما تو را در ادعاي رسالت دروغگو مي پنداشتيم ولي پرده از رازي برداشتي كه جز من و صفوان كسي ديگر از آن با خبر نبود، من به او سفارش كردم كه اين راز را همچنان پوشيده نگاه دارد، ولي خدايت تو را نسبت به آن آگاه ساخت، من ايمان به خدا و رسول او پيدا كردم و شهادت به حقانيت تو و آيينت مي دهم، خداي را سپاس كه مرا به راه هدايت رهنمون ساخت.

مسلمانان وقتي صحنه هدايت و اسلام آوردن عمير را مشاهده كردند، شادمان شدند. پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) به ايشان فرمود: به برادرتان قرآن و احكام ديني ياد دهيد، آنگاه فرزندش را آزاد ساخت.

پس از مدتي عمير خدمت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) رسيد و عرضه داشت: من پيش از اين فعاليت شديدي بر ضدّ شما داشتم، دوست دارم كه به مكه بازگردم و مردم را به خدا و اسلام فرا خوانم، اميد آن كه موجب هدايت آنان باشم و در صورت عدم موفقيت، مايه اذيت و آزار ايشان گردم!

رسول الله(صلي الله عليه وآله) به او اجازه بازگشت داد. عمير به مكه باز آمد و به بركت او عده زيادي توفيق تشرّف به دين اسلام را پيدا كردند.(1)

و اينگونه كسي كه به منظور انجام ترور پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) به مدينه آمده بود، به عنوان سفير و مبلّغ توانا و موفق رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به مكه بازگشت.

د ـ سران شرك در حجر اسماعيل پس از فتح مكه

از عبدالله بن عباس نقل شده است: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در روز فتح وارد مكه شد، وقتي كه مشغول سعي بين صفا و مروه بود، ابوسفيان بن حرب، عتاب بن اسيد، صفوان بن اميه و سهيل بن عمرو پنهاني در حجر اسماعيل جمع شده بودند، بلال بر بام كعبه رفت و اذان
سرداد، اين اذان موج عجيبي در همگان ايجاد كرد، هريك چيزي گفتند. ابو سفيان گفت: من چيزي نمي گويم، چون مي ترسم حتي اين سنگ ريزه بر عليه من خبر دهد! خداوند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ المغازي، ج 1، ص 125; بحار الانوار، ج19، ص326، ح82; بحار الانوار، ج18، ص140، ح40



134


گفته هاي آنان را به پيامبر رسانيد، رسول خدا در حالي كه بر روي كوه صفا مشغول دعا بودند، همه ايشان را احضار كرد و گفته هايشان را بازگو فرمود، در اينجا بيشتر آنان اسلام آوردند، ابوسفيان بقدري ترسيد كه نزديك بود بيفتد.(1)

5 ـ پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) در حجر اسماعيل

تاريخ، صحنه هاي مختلف و گوناگوني را از حضور پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) در حجر اسماعيل ضبط و نقل كرده است. در يك نگاه، حجر محل جلوس، موضع اعلام رسالت، جايگاه تلاوت آيات قرآن، معبد، مكان پاسخ به سؤالات و موضع وقوع و مشاهده معجزات پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله)بوده است كه به برخي از آن اشاره مي شود:

الف ـ جايگاه پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)

ازرقي مي نويسد: پس از آن كه آيه شريفه } تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَب وَتَبْ{(2) كه دربردارنده هجو ابولهب و همسر او ـ امّ جميل ـ بود، نازل گشت، ام جميل در حالي كه سنگي را در دست داشت به مسجد الحرام آمد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) داخل حجر نشسته بود، ام جميل در حالي كه مرتب به پيامبر(صلي الله عليه وآله) ناسزا مي گفت، نزديك مي شد، ابوبكر به پيامبر(صلي الله عليه وآله)گفت: اين زن ام جميل است و من از ناحيه او بر شما مي ترسم، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: او نمي تواند مرا ببيند و آياتي را تلاوت كرد و بدان پناه برد، آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت نمود:

} وَإِذَاقَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَوَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً{.(3)

امّ جميل جلو آمد، وقتي در برابر ابوبكر ايستاد، سراغ پيامبر(صلي الله عليه وآله) را از او گرفت!(4)

البته در اين نشستها، گاه جسارت و اهانت به ساحت مقدس نبوي به عمل آمده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شفاء الغرام، ج 2، ص 157

2 ـ مسد: 5 ـ 1

3 ـ اسراء: 45.

4 ـ اخبار مكه، ج 1، ص 316



135


است. شيخ طبرسي و قطب راوندي نقل كرده اند كه روزي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در حجر اسماعيل نشسته بود كه مشركين قريش شكمبه گوسفندي را روي پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)مي اندازند. رسول الله(صلي الله عليه وآله) در حالي كه از اين واقعه بسيار اندوهگين شده بود، نزد ابوطالب آمد و فرمود: عمو! موقعيت من در نزد شما چگونه است؟

ابوطالب پرسيد: پسر برادر، مگر چه شده است؟!

رسول خدا(صلي الله عليه وآله) جريان را نقل كرد: ابوطالب كه بسيار ناراحت و خشمگين شده بود به جناب حمزه سيدالشهدا فرمود: اين شمشير را بدست گير و همراه من بيا.

ابوطالب با همراهي حمزه به سمت مسجدالحرام و يكسر به نزد اهانت كنندگان آمد. آنگاه رو به حمزه كرد و گفت: اين شكمبه را بر سر و صورت همه اين افراد بگذار، هر كس كه خواست مانع شود گردنش را بزن.

هيچ يك از مشركين نتوانستند عكس العملي از خود نشان دهند و دستور ابوطالب كاملا اجرا شد، آنگاه ابوطالب روي به جانب رسول خدا(صلي الله عليه وآله)كرده، فرمود: پسر برادر! موقعيت شما در نزد ما اينگونه است(1). رحمت خدا و علوّ مقام بر ابوطالب باد كه با حميت و غيرت و جوانمرديِ خود، قلب پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) را آرام ساخت.

ب ـ تلاوت قرآن

در تفسير قمي نقل شده است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در ميان حجر اسماعيل مي نشست و به تلاوت و قرائت آيات نازل شده قرآن مي پرداخت.(2)

ج ـ عبادت پيامبر(صلي الله عليه وآله) و سوء قصد دشمن

ابن شهراشوب در مورد نقشه ها و مكرهاي دشمنان اسلام در رابطه با رسول خدا(صلي الله عليه وآله)از جابر و ابن عباس چنين نقل مي كند:

روزي مردي از قريش گفت: من محمد را خواهم كشت! در اين هنگام اسب او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعلام الوري، ص 57; قصص الانبياء، ص 320، ح 399، از آنها بحار الانوار ج 18، ص 209، ح 38، و ص 187، ح 17

2 ـ تفسير قمي، ج 2، ص 293



136


جستن گرفت و او را محكم بر زمين زد و گردنش شكست!

مشركين سراغ معمر بن يزيد، كه بسيار شجاع و فرمانده بني كنانه بود، رفتند. معمر گفت: اين كار از دست من ساخته است و من شما را از وجود او راحت خواهم كرد. بيست هزار مسلّح تحت فرمان من هستند وبني هاشم توان جنگ و رويارويي با من را ندارد و چون داراي مكنت مالي هستم، اگر آنان خواهان خونبهاي او شوند، من ديه ده نفر را خواهم پرداخت!

معمر در حالي كه شمشير بلند و پهن خود را حمايل مي كرد به سمت پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)كه در حجر اسماعيل به سجده افتاده بود حركت كرد، همين كه نزديك شد ناگهان پاي او لغزيد و صورتش به شدت، به سنگ اصابت نمود، آنگاه با صورتي پرخون از جا برخاست و دوان دوان خود را به كنار آب رسانيد.

قريشيان كه نظاره گر صحنه بودند، گرد او جمع شدند و صورت غرق در خونش را شسته، بعد از آن پرسيدند: تو را چه شد؟

معمر گفت: بيچاره و فريب خورده واقعي كسي است كه گول شما را بخورد!

گفتند: مگر چه شده است؟

گفت: مهلتي دهيد تا كه جانم به من بازگردد، هيچ روزي را همانند امروز نديده ام!

گفتند: تو را چه چيزي رسيد؟

گفت: وقتي كه به او نزديك مي شدم از مقابل سر او دو مار بزرگ بي مو كه از دهانشان آتش بيرون زده بود، به سويم حمله ور شدند.(1)

د ـ پاسخ به پرسشها:

حجر اسماعيل از جمله جاهايي است كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) در آن به جوابگويي سؤالات عرضه شده مي پرداختند و ما اين رويه را در حق ديگر امامان معصوم(عليهم السلام) نيز مي يابيم.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ المناقب، ج 1، ص 76



137


در رساله منسوب به سيد مرتضي، جرياني درباره اعزام سه نفر به نامهاي نضر  بن حارث بن كلده، عقبة بن ابي معيط، و عاص بن وائل به نزد والي نجران توسط قريش، به منظور فراگيري مسائلي مشكل از يهود و نصاري و عرضه آنها بر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) ـ نقل شده است، آنان پس از فراگيري مطالبي درباره اصحاب كهف، موسي و خضر، ذوالقرنين و زمان قيامت سؤالات خود را در حجر اسماعيل در حضور پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) مطرح ساختند كه بدنبال آن با مدتي تأخير، سوره كهف در رابطه با سه سؤال اولي و آيه 187 از سوره اعراف در مورد سؤال درباره زمان قيامت نازل شد.(1)

هـ  ـ درخواست شقّ القمر از پيامبر(صلي الله عليه وآله)

فقيه محدث، قطب الدين راوندي مي نويسد:

شبي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در حجر اسماعيل نشسته بود، قريش نيز در محفلي مشغول سخن پراكني بودند، در اين هنگام يكي از آنان گفت: ماجراي محمد(صلي الله عليه وآله) ما را بيچاره و وامانده ساخته است، ما نمي دانيم درباره او چه بگوييم!

يكي از آنان پيشنهاد خود را اينگونه مطرح ساخت: بياييد هم اكنون همه ما از جاي خود برخيزيم و به نزد وي برويم و از او بخواهيم براي اثبات ادعاي خود، نشانه اي از آسمان بياورد، چرا كه سحر او در آسمان تأثير ندارد!

اين پيشنهاد مورد پذيرش قرار گرفت و همگان به طرف رسول خدا(صلي الله عليه وآله)در حجر اسماعيل براه افتادند و پس از رسيدن، خواسته خود را مطرح ساختند.

پيامبر(صلي الله عليه وآله) در حالي كه به سمت ماه اشاره مي كرد، گفت: آيا اين ماه را كه در اين شب چهاردهم تمام آن روشن مي باشد، مي بينيد؟

گفتند: بلي.

پرسيد: آيا دوست داريد كه آن نشانه درخواستي تان در اين ماه صورت پذيرد؟

گفتند: پيشنهاد بسيار خوبي است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رسالة المحكم و المتشابه المنسوبة للسيد المرتضي، ص 79



138


رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با انگشت خود اشاره كرد، و ماه دو نيم شد و همه آنان اين واقعه را به خوبي مشاهده كردند، پس از آن ايشان خواهان به هم چسبيده شدن ماه شدند، رسول الله(صلي الله عليه وآله)بار ديگر اشاره كرد و ماه صورت اوليه خود را بازيافت. مشركين سياه دل به جاي آن كه ايمان بياورند و دست از لجاجت خود بردارند، گفتند: سحر محمد در آسمان نيز كارگر است! اينجا بود كه آيه شريفه: } اقْتَرَبَتْ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ * وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ{(1) نازل شد; يعني آن ساعت نزديك گرديد و ماه شكافته شد، اگر كافران آن را ببينند باز هم روي گردانده و مي گويند كه اين سحر و جادويي هميشگي است. (2)

و ـ معراج پيامبر(صلي الله عليه وآله)

اصل وقوع معراج قابل انكار نيست و قرآن كريم با صراحت از آن ياد مي كند(3)، درباره مبدأ معراج چند قول وجود دارد:

1 ـ خانه امّ هاني خواهر اميرالمؤمنين(عليه السلام)، شيخ طبرسي اين قول را نظر اكثر مفسّران مي داند.(4)

2 ـ شعب ابوطالب.(5)

3 ـ مسجد الحرام،(6) طبق اين نظر، برخي مبدأ آن را حجراسماعيل مي دانند.(7)

ز ـ سرنگوني بت ها در اطراف حجر اسماعيل


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قمر: 2 ـ 1

2 ـ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 141، ح 229

3 ـ اسراء: 1

4 ـ تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 396

5 ـ تفسير الميزان، ج13، ص31

6 ـ تفسير مجمع البيان، ج 3 ، ص 396; تفسير الدر المنثور، ج 4، ص 137

7 ـ سعد السعود، ص 100; اليقين في إمرة اميرالمؤمنين، ص 83، باب 104; تأويل الآيات ج 1، ص 265 ح 1، وص 267 ح 2; بحارالانوار ج 18، ص 317 ح 32، وص 390، ح 98; مستدرك الوسائل، ج 4، ص 28، ح 5، و ص 43، ح 6. و نگاه كنيد به: السيرة النبويه، ج 2، ص 38 (كه اين نقل مي تواند در جمع روايات كمك كند).



139


سيد ابن طاووس به نقل از تفسير كلبي مي آورد: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) هنگام فتح مكه، سيصد و شصت بت را كه در اطراف حجر اسماعيل چيده بودند مشاهده كرد كه هر كدام در مقابل قبيله پرستش كننده آن قرار داشت. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در حالي كه عصاي خود را در چشم و شكم بت ها قرار مي داد، اين آيه شريفه را تلاوت مي كرد:

} ...جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً{.(1)

و در همان حال بتان نيز با صورت بر روي زمين مي افتادند و اهل مكه نيز از اين رويداد شگفت زده شدند.(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسراء: 81

2 ـ سعد السعود، ص 220، از او بحار الانوار، ج 18، ص 180


| شناسه مطلب: 76272